راه نو

۱۳۸۸ مرداد ۳۰, جمعه

طرحی نو

با شروع مسابقات فوتبال، قرار بود جنبش سبز در استادیوم ها حضور یابد و صدای جنبش را از این طریق به گوش همگان برساند. در همه جا هم تبلیغ زیادی برای این کار شده بود. در بالاترین صدها نفر نوشته بودند و مردم را به شرکت در مسابقه فوتبال استقلال- فولاد به عنوان اولین بازی دارای تماشاگر تهران دعوت کرده بودند. حتی شعارهایی هم ساخته بودند که انصافا جالب بود. -احمدی کله پا میشه، خدا میدونه حقشه، به لطفا یزدان و بچه ها، احمدی کله پا میشه، احمدی کله پا میشه- جناب سازگارا در نطق های روزانه اش، جنبش سبز را به حضور فراگیر در استادیوم ها فراخوانده بود و گفته بود که چگونه ابزار وجود کنند و مثلا پیام جنبش سبز برای این بازی تشویق علی کریمی به دلیل استفاده از مچ بند سبز بود.
آنچه که از حضور مردم در استادیوم ها دیدیم جالب بود.
بازی پرسپولیس (دو بازی): تقریبا هر بازی 10 هزار نفر
بازی استقلال در استادیوم آزادی: 35 هزار نفر
این آمار نشان می دهد که اتفاقاتی افتاده است و عدم استقبال از بازی ها چند فرضیه را متصور می کند:
1- سایت بالاترین و پیام های سازگارا حداقل، مخاطب را در بین جنبش سبز دارند که حاضر نیستند قدری برای آنچه می شنوند مایه بگذارند. به نوعی می توان گفت، اعضای جنبش سبز سازگارا و بالاترین را به عنوان رهبر خود قبول ندارند.
2- جنبش سبز از فرهیختگان است و حاضر نیست در محیط لمپنی استادیوم حاضر شود.
3- جنبش سبز سرد شده و دیگر حال و حوصله حضور ندارد.
4- حضور در استادیومها کار سختی است و اگر استادیوم داخل شهر بود احتمالا مردم سبز بیشتری در استادیوم حاضر می شدند.
5- مردم با فوتبال قهر کرده اند و به دنبال روش های دیگری از اعتراض هستند.
6- هزینه های حضور در فعالیت های اعتراضی زیاد شده و مردمان سبز ترجیح می دهند در اینترنت اعتراض کنند.

برای فرضیه های فوق می توان شاهدهای مختلفی آورد. اما هیچ یک به تنهایی تحلیل درستی نخواهد بود. چیزی که در این مدت پس از انتخابات فهمیده ام، تغییر رفتار غریبی است که کسی از آن اطلاع ندارد و هنوز ناشناخته است. مثلا در حالی که اوضاع کاری اکثر صنوف کسب و کار در بازار راکد شده است و کسی تمایلی به خرید ندارد، اوضاع صنایع غذایی خیلی خوب شده است و پس از انتخابات رشد چشمگیری داشته است. خصوصا کسب و کار تولید کنندگان فرآورده های گوشتی (مانند سوسیس و کالباس) رشد کرده است. آماری هم که از فست فودی ها دریافت می شود، موید همین موضوع است به طوری که همه را در تحلیل بازار گیج کرده است.
تحلیل یک بخش از بازار کسب و کار چندان صحیح نیست اما می توان گفت اتفاقات دیگری در لایه های مختلف جامعه در حال وقوع است.
مثلا جمعیتی که آخر هفته در مسیر چالوس تردد می کنند، همگی سبز هستند و به نوعی انتصاب خود را به سبز بودن، برای دیگران و به دور از چشم پلیس ابراز می کنند. جماعت چالوس رو، همان طبقه متوسط است که بخشی از رفتارش را در این مسیر نشان می دهد. خلاصه کنم. برای فهمیدن تغییرات، زمان لازم داریم و با اتفاقات مهیب پس از انتخابات، یک دوره تکوین در جامعه شروع شده است. باید منتظر ماند و دید.

۱۳۸۸ مرداد ۲۸, چهارشنبه

خدا آخرشه!

وقتی حوادث پس از انتخابات را به یاد می آورم و آن چه که بر ما و مردم گذشت، این سوال را از خود می پرسم چه کاری می توانم انجام دهم؟ و چگونه می توانم خود را برای آینده آماده کنم و در عین حال در این جامعه قدری مفید باشم.
هموطنان ما هزینه های بسیاری بابت این کودتا دادند و جان دادند و خانواده هایی به سوگ نشستند و عده ای نیز به زخمی و مجروح شدند. به کدامین گناه نمی دانم. اما حالا می دانم که وقتی این هزینه ها داده شده است، دیگر نمی توان پشت کامپیوتر و اینترنت نشست و مبارزه کرد. باید قدری به خود جرات داد و در تجمع ها حاضر شد یا حداقل به پشت بام رفت و تکبیر گفت و ذهن خود و مردم را نسبت به جفایی که بر ما رفته است، زنده نگاه داشت.
به یاد آوردن صحنه جان دادن ندا و عکس معصوم سهراب که شالی سبز به گردن دارد، کامم را تلخ می کند اما مرا مصمم می کند که ساعت 10 شب به پشت بام بروم و تکبیر بگویم. تکبیری از نهایت وجودم و با صدایی رسا. تنها خدا را بخوانم که او برترین است. در میان تکبیرها معنای مناسبی بر الله اکبر یافته ام. الله اکبر را برای خود ترجمه کردم: خدا آخرشه!

۱۳۸۸ مرداد ۲۴, شنبه

فرعون و نمرود زمان

هفته پیش به مراسم ترحیم مرحوم بهزاد مهاجر رفتیم. در ورود به محل مراسم با دیدن صاحبان عزا برای مرحوم از دست رفته از طلب آمرزش کردیم و به میزبان گفتم: خدایش بیامرزاد. بعد با خود اندیشیدم خدایای بهزاد مهاجر و خدای ولی فقیه کیست؟ آیا هر دو به یک خدا اعتقاد داشتند و دارند که حالا از آن خدا چیزی می طلبیم هر دو را به یک اندازه اجابت کند؟ و بعد داستان فرعون و نمرود در ذهنم مرور شد. به راستی وقتی این گونه انسان ها به سادگی به لب تیغ می روند و پر پر می شوند و مقام ولایت در جایگاهی است که تفقدی بر انسان های جامعه می کند، آیا چیزی صفت فرعون و نمرود می توان بر این ولایت نهاد؟ آیا این ها که هر روز قرآن را مرور می کنند و داستان های مستکبران را از بر هستند، هیچ به خود اندیشیده اند که خود فرعون و نمرود نیستند؟ مگر فرعون و نمرود چه می کردند که حالا ولایت بری از این صفات نیست؟ تکبر، تندخویی، گفتار تحکم آمیز و طغیان همان روایت داستان فرعون است که می توان در مقام ولایت یافت. (انه طغی) اما فرعون بر که طغیان کرد؟ بر خدا؟ آخر طغیان بر خدا به حال خدای قادر و متعال چه فرقی دارد؟ مگر جز این است که طغیان معنا نمی یابد جز رفتار با خلق خدا و خلق خدا همین خس و خاشاک هستند که کرداری کاریکاتور گونه دارند؟ آری طغیان یعنی بر خلق خدا ستم کردن و چوب حراج بر عقل و رفتار و فکر آن ها زدن.
کسی می تواند چون من تحلیل کند و معنای طغیان را دریابد که ندای مادر سهراب اعرابی را شنیده باشد که با نهایت اندوه دم برمی آرد که آخر سهراب 19 ساله به کدام آرزوی زندگی خود رسیده بود؟ واقعا به کدامین گناه فردی چون سهراب باید به تیغ تیز استبداد فرعونی تلف شود و مقام ولایت، هیچ دم بر نیارد.

فرعون زمان ما فعلا می تازد، اما اطمینان دارم که خون ندا و سهراب و سایر جانباختگان راه آزادی هرگز پایمال نخواهد شد و روزی فرعون و نمرود زمان را گرفتار خواهد کرد.